پنجم رفتم سونوگرافی مطب دکترم با حال خوبی رفتم مطمین بودم عزیزمو میبینم ولی
دکتر خیلی سریع نگاه کرد و گفت خوبه همه چی عالی، ساکت سرجاشه و خوبه. گفتم جنین چی پس گفت زوووده باید فرصت بدیم خودتو لوس نکن چون داشت گریه م میگرفت
گفت ده روز تا دو هفته دیگه دوباره بیا، باورم نمیشه که بازم باید این روزا رو تحمل کنم و نه ناامیدم نه امیدوار خودمو برای همه چیز آماده کردم. اگر خدا خواست و همه چیز درست بود که خدارو هزار بار شکر اگر نبود دیگه فعلا نمیخام بهش فکر کنم خسته ام
توی مطب چشمم افتاد به تابلوی یالله از ذهنم گذشت صد و ده هزار بار خدا رو صدا بزنم هر روز دارم صداش میزنم که هر چی به صلاحمه همون بشه
دستمو میزارم روی شکمم که پر از جای کبودی آمپولای انوکساست و براش یس میخونم
چی ,رو ,روز ,خوبه ,ولی ,کنم ,هزار بار ,همه چیز ,مطب چشمم ,چشمم افتاد ,ام توی مطب
درباره این سایت